جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
La hiérarchie
[gender: feminine]
01
سلسله مراتب
مثالها
La hiérarchie de l' entreprise est clairement définie.
سلسلهمراتب شرکت به وضوح تعریف شده است.
Il doit respecter la hiérarchie avant de prendre une décision.
او باید قبل از تصمیمگیری به سلسله مراتب احترام بگذارد.
02
هیئت مدیره
مثالها
La hiérarchie a validé le nouveau projet de l' équipe.
سلسله مراتب پروژه جدید تیم را تأیید کرد.
Il doit informer la hiérarchie avant toute modification importante.
او باید قبل از هر تغییر مهمی سلسله مراتب را مطلع کند.
03
رتبهبندی, درجهبندی (از نظر اهمیت یا قدمت و غیره)
مثالها
La hiérarchie des postes dépend de l' expérience et des compétences.
سلسله مراتب موقعیتها به تجربه و مهارتها بستگی دارد.
Cette école établit une hiérarchie des meilleurs élèves.
این مدرسه یک سلسلهمراتب از بهترین دانشآموزان برقرار میکند.



























