جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
La créature
[gender: feminine]
01
مخلوق, موجود، آفریده
مثالها
Les créatures de la forêt effraient parfois les villageois.
موجودات جنگل گاهی اوقات روستاییان را میترسانند.
Il a inventé une créature fantastique pour son roman.
او یک موجود خارقالعاده برای رمانش اختراع کرد.
02
انسان, بشر
مثالها
Chaque créature a des droits fondamentaux.
هر مخلوق حقوق اساسی دارد.
Les créatures doivent être respectées dans toutes les cultures.
آفریدهها باید در همه فرهنگها مورد احترام قرار گیرند.
03
زن زیبا
مثالها
Quelle créature magnifique !
چه موجود شگفتانگیزی!
Il a rencontré une créature charmante au bal.
او در بال با یک مخلوق جذاب ملاقات کرد.



























