جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
tragar
01
بلعیدن
مثالها
Me duele la garganta al tragar.
وقتی قورت میدهم گلوم درد میکند.
Traga el agua poco a poco.
آب را کم کم ببلع.
02
یک نفس نوشیدن
مثالها
Después del entrenamiento, se tragó dos botellas de agua enteras.
بعد از تمرین، او دو بطری کامل آب را قورت داد.
Se tragó el refresco de un solo trago.
او نوشابه را در یک جرعه قورت داد.



























