جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
cínico
01
بدبین, بدگمان
مثالها
Ella tiene una actitud cínica ante la política.
او نگرش بدبینانهای نسبت به سیاست دارد.
Me siento cínico cuando veo tanta injusticia.
وقتی اینقدر بیعدالتی میبینم، احساس بدبینانه میکنم.
El cínico
[gender: masculine]
01
فرد بدبین
مثالها
Juan es un cínico que nunca confía en nadie.
خوان یک بدبین است که هرگز به کسی اعتماد نمیکند.
Ella considera que su amigo es un cínico.
او دوستش را یک بدبین میداند.



























