جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
El comandante
[gender: masculine]
01
فرمانده
مثالها
El comandante lideró la operación militar con éxito.
فرمانده عملیات نظامی را با موفقیت رهبری کرد.
Los soldados recibieron órdenes del comandante.
سربازان دستورات را از فرمانده دریافت کردند.
02
کاپیتان (هواپیما)
مثالها
El comandante decidió cambiar la ruta por mal tiempo.
فرمانده به دلیل آب و هوای بد تصمیم گرفت مسیر را تغییر دهد.
Durante la turbulencia, el comandante pidió calma a todos.
در طول تلاطم، کاپیتان از همه خواست آرام بمانند.



























