جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
El brillo
[gender: masculine]
01
درخشش, روشنی
مثالها
El brillo del sol me cegó por un momento.
درخشش خورشید برای یک لحظه مرا کور کرد.
La pintura nueva tiene un brillo intenso.
رنگ جدید درخشش شدیدی دارد.
02
برق لب, برق ناخن
مثالها
Me puse un brillo en los labios antes de salir.
قبل از بیرون رفتن برق لب روی لبهایم زدم.
El brillo de labios le da un toque elegante al maquillaje.
برق لب به آرایش لمسهای ظریف میبخشد.
03
یرق (چشم)
مثالها
Tenía un brillo en los ojos cuando recibió la noticia.
وقتی خبر را دریافت کرد، درخششی در چشمانش بود.
Los niños tenían brillo en los ojos mientras jugaban.
بچهها درخشش در چشمانشان داشتند در حالی که بازی میکردند.
