جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
adicto
01
معتاد
مثالها
Es adicto al tabaco desde hace años.
او سالهاست که به تنباکو معتاد است.
Muchos jóvenes se vuelven adictos a las redes sociales.
بسیاری از جوانان به شبکههای اجتماعی معتاد میشوند.
02
طرفدار, هوادار
مثالها
Soy adicto al fútbol y veo todos los partidos.
من به فوتبال معتاد هستم و تمام مسابقات را تماشا میکنم.
Ella es adicta a las series de televisión.
او به سریالهای تلویزیونی معتاد است.
Adicto
[gender: masculine]
01
معتاد
مثالها
Es un adicto al café.
او یک معتاد به قهوه است.
Juan es un adicto a los videojuegos.
خوان یک معتاد به بازیهای ویدیویی است.
02
هوادار, طرفدار
مثالها
Es un adicto del fútbol.
او یک معتاد فوتبال است.
Juan es un adicto de las series de televisión.
خوان معتاد سریالهای تلویزیونی است.



























