جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
La tensión
[gender: feminine]
01
استرس, فشار عصبی
مثالها
Siento mucha tensión antes de los exámenes.
من قبل از امتحانات تنش زیادی احساس میکنم.
La tensión en el ambiente era evidente.
تنش در محیط آشکار بود.
02
تنش, درگیری
مثالها
Hay mucha tensión entre los dos países.
بین دو کشور تنش زیادی وجود دارد.
Se percibía una tensión constante entre los vecinos.
یک تنش مداوم بین همسایگان احساس میشد.



























