جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
El rey
[gender: masculine]
01
پادشاه, شاه
مثالها
El rey gobernó el país durante veinte años.
پادشاه به مدت بیست سال بر کشور حکومت کرد.
El rey asistió a la ceremonia oficial.
پادشاه در مراسم رسمی شرکت کرد.
02
شاه (ورق)
مثالها
El rey de corazones suele tener una barba larga en las cartas.
پادشاه دل معمولاً روی کارتها ریش بلندی دارد.
Jugó el rey de picas para ganar la baza.
او شاه خاج را بازی کرد تا برنده شود.



























