جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
El punto
[gender: masculine]
01
لحظه, جا
مثالها
Llegó justo en el punto indicado.
او دقیقاً در لحظه مشخص شده رسید.
Es un punto crucial en la historia.
این یک نقطه حیاتی در تاریخ است.
02
نقطه
مثالها
El punto está en el centro del círculo.
نقطه در مرکز دایره قرار دارد.
Por favor, coloca un punto después de la frase.
لطفاً بعد از جمله یک نقطه قرار دهید.
03
امتیاز
مثالها
Gané tres puntos en el partido.
من سه امتیاز در بازی به دست آوردم.
Necesitas cinco puntos más para ganar.
شما برای برنده شدن به پنج امتیاز دیگر نیاز دارید.
04
بخیه
مثالها
El doctor le puso tres puntos en la herida.
دکتر سه بخیه روی زخم زد.
La enfermera retiró los puntos después de una semana.
پرستار بخیهها را پس از یک هفته خارج کرد.
05
نقطه
مثالها
En el estilo puntillista, la imagen se forma con muchos puntos de color.
در سبک نقطهگذاری، تصویر با بسیاری از نقاط رنگی تشکیل میشود.
Cada punto en un mapa de estrellas representa la ubicación de una estrella.
هر نقطه در یک نقشه ستارگان نشاندهنده مکان یک ستاره است.
