جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
frío
01
سرد
مثالها
Hace frío en invierno.
در زمستان هوا سرد است.
Me gusta el clima frío.
من هوای سرد را دوست دارم.
02
سرد, بیتفاوت
مثالها
Su saludo fue muy frío.
سلام او بسیار سرد بود.
Mantuvo un tono frío durante toda la reunión.
او در طول کل جلسه یک لحن سرد را حفظ کرد.
03
خونسرد, ارام
مثالها
Mantén la cabeza fría en situaciones difíciles.
در موقعیتهای دشوار سرتان را سرد نگه دارید.
Con un enfoque frío, resolvió el problema.
با رویکردی سرد، مشکل را حل کرد.
04
(رنگ) سرد
مثالها
Prefiero los tonos fríos para la ropa de invierno.
من رنگهای سرد را برای لباسهای زمستانی ترجیح میدهم.
El gris plata es un color frío y metálico.
خاکستری نقرهای یک رنگ سرد و فلزی است.
El frío
[gender: masculine]
01
سرما
مثالها
El frío llega en invierno.
سرما در زمستان میآید.
El frío hace que me ponga abrigo.
سرما باعث میشود که من کت بپوشم.



























