جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to impact
01
تأثیر گذاشتن, تأثیر داشتن
to have a strong effect on someone or something
Transitive: to impact sth
مثالها
The new environmental policies are expected to impact the way industries approach sustainability.
انتظار میرود که سیاستهای جدید محیط زیستی تأثیر بگذارند بر نحوه برخورد صنایع با پایداری.
Positive role models can impact the development of a child's values and behavior.
الگوهای مثبت میتوانند تأثیر بگذارند بر رشد ارزشها و رفتار یک کودک.
Impact
01
تأثیر, اثر
an influence or effect that something has on a person, situation, or thing
مثالها
The teacher ’s encouragement had a positive impact on the student ’s confidence.
تشویق معلم تأثیر مثبتی بر اعتماد به نفس دانشآموز داشت.
The economic downturn had a significant impact on local businesses.
رکود اقتصادی تأثیر قابل توجهی بر کسبوکارهای محلی داشت.
02
برخورد
the action of one object coming forcibly into contact with another
مثالها
The impact of the two cars could be heard from a distance.
برخورد دو ماشین از دور شنیده میشد.
Meteorites create craters upon impact with the Earth ’s surface.
شهابسنگها در اثر برخورد با سطح زمین گودالهایی ایجاد میکنند.
درخت واژگانی
impacted
impaction
impact
