جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
harebrained
01
نسنجیده, نامعقول، احمقانه
(of an idea, plan, or action) illogical or poorly thought-out and likely to fail
مثالها
His harebrained scheme to start a business without any experience failed quickly.
طرح بیخردانه او برای شروع یک کسبوکار بدون هیچ تجربهای به سرعت شکست خورد.
She came up with a harebrained idea to travel the world with no budget.
او با یک ایده دیوانهوار به سفر دور دنیا بدون بودجه فکر کرد.
