جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Half volley
01
نیم والی, هاف والی
a tennis shot where the player hits the ball immediately after it bounces, close to the ground
مثالها
He executed a perfect half volley to win the point.
او یک نیم والی بینقص اجرا کرد تا امتیاز را به دست آورد.
Her half volley caught her opponent off guard.
نیم والی او حریف را غافلگیر کرد.
02
نیمه والی, نیمه ضربه
(cricket) a ball that bounces just in front of the batsman, making it challenging to play
مثالها
The bowler delivered a tricky half volley that the batsman struggled to defend.
بولر یک نیم والی مشکل ارسال کرد که بتسمن در دفاع از آن تقلا کرد.
He timed the half volley perfectly and drove it through the covers for four.
او نیم والی را به طور کامل زمانبندی کرد و آن را از میان کاورها برای چهار فرستاد.
