جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
fungous
01
قارچی, قارچسان
relating to or characteristic of fungi
مثالها
The plant showed signs of fungous disease, evident by its discolored leaves.
گیاه نشانههایی از بیماری قارچی نشان داد، که با برگهای تغییر رنگ دادهاش آشکار بود.
The forest floor was dotted with fungous formations.
کف جنگل با تشکیلات قارچی پوشیده شده بود.



























