جستجو
Face value
01
ارزش ظاهری, مقدار نامی
the obvious meaning or worth of something, without looking deeper
Example
He took the promise at face value without questioning it.
او وعده را با ارزش ظاهری گرفت بدون اینکه به آن شک کند.
The ticket 's face value was $ 50, but it sold for much more.
ارزش ظاهری بلیط ۵۰ دلار بود، اما با قیمت بیشتری فروخته شد.
02
قیمت کالا
the price that is imprinted on a product
Example
The ticket 's face value was $ 50, but due to high demand, scalpers were selling them for three times that amount.
ارزش اسمی بلیط ۵۰ دلار بود، اما به دلیل تقاضای زیاد، دلالان آنها را به سه برابر آن قیمت می‌فروختند.
The manufacturer printed the face value of the product directly on the packaging to make it clear to consumers.
تولیدکننده ارزش اسمی محصول را مستقیماً بر روی بسته‌بندی چاپ کرد تا برای مصرف‌کنندگان شفاف باشد.
کلمات نزدیک
