جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to entreat
01
التماس کردن, استدعا کردن
to ask someone in an emotional or urgent way to do something
Ditransitive: to entreat sb to do sth
مثالها
In a desperate voice, he entreated the crowd to help him find his lost child.
با صدایی ناامید، او از جمعیت تمنا کرد که به او در یافتن فرزند گمشدهاش کمک کنند.
While I was entreating the authorities to help me, a kind stranger offered to lend a helping hand.
در حالی که من از مقامات درخواست میکردم تا به من کمک کنند، یک غریبه مهربان پیشنهاد کمک داد.
درخت واژگانی
entreaty
entreat



























