جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to dispense with
01
دست کشیدن از, متوقف کردن استفاده از
to give up or stop using something that is not necessary
مثالها
She decided to dispense with her old phone once she got a new model.
او تصمیم گرفت که از تلفن قدیمی خود صرف نظر کند وقتی که مدل جدیدی گرفت.
The restaurant had to dispense with certain menu items due to supply shortages.
رستوران مجبور شد از برخی از اقلام منو صرف نظر کند به دلیل کمبود عرضه.
02
صرف نظر کردن از, بی نیاز شدن از
forgo or do or go without
03
بی نیاز شدن از, رها کردن
do without or cease to hold or adhere to



























