جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to chip in
[phrase form: chip]
01
در حمایت از چیزی شرکت کردن
to add one's share of money, support, or guidance
Intransitive
مثالها
Family members chipped in to pay for the surprise party.
اعضای خانواده کمک مالی کردند تا هزینه مهمانی غافلگیرانه را بپردازند.
They always chip in when someone needs assistance.
آنها همیشه کمک میکنند وقتی کسی به کمک نیاز دارد.



























