جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Blue funk
01
حالتی از پریشانی عاطفی عمیق, افسردگی
a state of deep emotional distress, sadness, or depression
Dialect
American
مثالها
After the breakup, he sank into a blue funk and could n't find the energy to get out of bed.
پس از جدایی، او در افسردگی عمیق فرو رفت و نتوانست انرژی لازم برای بیرون آمدن از رختخواب را پیدا کند.
She had been in a blue funk for weeks, unable to shake the feeling of hopelessness.
او برای هفتهها در غم آبی به سر میبرد، قادر نبود احساس ناامیدی را از خود دور کند.



























