جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
unstoppable
01
غیر قابل مهار
not capable of being effectively hindered or stopped
مثالها
The unstoppable force of the tsunami overwhelmed coastal defenses.
نیروی متوقفنشدنی سونامی بر دفاعهای ساحلی غلبه کرد.
Her unstoppable ambition drove her to achieve her goals despite challenges.
بلندپروازی توقفناپذیر او علیرغم چالشها او را به سمت دستیابی به اهدافش سوق داد.
02
توقف ناپذیر, مهارنشدنی
(of a person) unable be prevented from achieving one's goals or overcoming obstacles
مثالها
With her relentless drive and focus, she was simply unstoppable in her pursuit of success.
با انگیزه و تمرکز بیامانش، او به سادگی توقفناپذیر بود در پیگیری موفقیت.
The athlete ’s dedication to training made him an unstoppable competitor on the field.
فداکاری ورزشکار در تمرین، او را به یک رقیب توقفناپذیر در زمین تبدیل کرد.
درخت واژگانی
unstoppable
stoppable
stop
