
جستجو
stumpy
Example
The tree 's stumpy branches gave it a rugged, weathered look.
شاخههای زبر و کلفت درخت به آن ظاهری زبر و کهنه داده بود.
The dog had a stumpy tail that wagged energetically when it saw its owner.
سگ دمی زبر و کلفت داشت که وقتی صاحبش را میدید با انرژی تکان میخورد.