جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
stormy
01
طوفانی
having strong winds, rain, or severe weather conditions
مثالها
The stormy skies darkened as the approaching thunderclouds rolled in.
آسمان طوفانی با نزدیک شدن ابرهای توفانی تاریک شد.
We decided to postpone our sailing trip due to the stormy conditions forecasted for the weekend.
ما تصمیم گرفتیم سفر قایقرانی خود را به دلیل شرایط طوفانی پیشبینی شده برای آخر هفته به تعویق بیاندازیم.
مثالها
The debate became stormy as the two sides clashed over key issues.
بحث وقتی توفانی شد که دو طرف بر سر مسائل کلیدی با هم درگیر شدند.
Their stormy conversation ended with neither side willing to compromise.
گفتگوی توفانی آنها بدون تمایل هیچ یک از طرفین به سازش به پایان رسید.
درخت واژگانی
stormily
storminess
stormy
storm
