جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Stepson
01
پسرناتنی, ناپسری
the son of one's spouse from a past relationship
مثالها
His stepson quickly adjusted to the new family dynamic and felt right at home.
پسرخوانده به سرعت با پویایی جدید خانواده سازگار شد و احساس راحتی کرد.
She made an effort to bond with her stepson by taking him to his favorite sporting events.
او تلاش کرد تا با پسرخواندهاش با بردن او به رویدادهای ورزشی مورد علاقهاش پیوند برقرار کند.



























