جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
skimpily
01
به مقدار ناکافی, با خست
with a bare or insufficient amount, often noticeably so
مثالها
The meal was skimpily served, leaving everyone still hungry.
غذا به ندرت سرو شد، و همه را همچنان گرسنه گذاشت.
She dressed skimpily, even in cold weather.
او حتی در هوای سرد هم کم میپوشید.
درخت واژگانی
skimpily
skimpy
skimp



























