جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Scuffle
01
درگیری, کشمکش
disorderly fighting
02
یک وضعیت فقر, یک مبارزه مالی
a state of poverty or financial struggle
مثالها
He grew up in a life of scuffle but worked hard to succeed.
او در زندگی مبارزه بزرگ شد اما برای موفقیت سخت کار کرد.
They were in a scuffle after losing their jobs.
آنها پس از از دست دادن شغلشان در مبارزه بودند.
03
بیل هل دادنی, کج بیل هل دادنی
a hoe that is used by pushing rather than pulling
to scuffle
01
دعوا کردن, کشتی گرفتن
fight or struggle in a confused way at close quarters
02
پاها را کشیدن, با کشیدن پاها راه رفتن
walk by dragging one's feet



























