جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
restrictive
01
بازدارنده, محدودکننده، دستوپاگیر
imposing limitations or boundaries that can hinder freedom or action
مثالها
The restrictive rules of the organization stifled creativity among its members.
قوانین محدودکننده سازمان خلاقیت را در بین اعضای آن خفه کرد.
Her doctor put her on a restrictive diet to manage her health condition.
پزشک او را روی یک رژیم غذایی محدودکننده گذاشت تا وضعیت سلامتی او را مدیریت کند.
02
محدودکننده
(of tariff) protective of national interests by restricting imports
03
محدود کننده
(of a clause or phrase) providing essential information about a noun and not set off by commas
مثالها
The professor explained that a restrictive clause provides essential information about the noun.
پروفسور توضیح داد که یک بند محدودکننده اطلاعات ضروری درباره اسم فراهم میکند.
A restrictive phrase does not need commas because it is necessary for the sentence's meaning.
یک عبارت محدودکننده به ویرگول نیاز ندارد زیرا برای معنای جمله ضروری است.
04
محدود کننده, تنگ
(of clothing items) tight, confining, or limiting movement and comfort
مثالها
The dress looked elegant but felt restrictive around the chest.
لباس زیبا به نظر میرسید اما در اطراف سینه محدودکننده احساس میشد.
Avoid restrictive clothing when traveling for long hours.
از پوشیدن لباسهای محدودکننده در سفرهای طولانی خودداری کنید.
درخت واژگانی
nonrestrictive
restrictively
restrictiveness
restrictive
restrict
