جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
pugnacious
01
جدالطلب, دعوایی، ستیزهجو
eager to start a fight or argument
مثالها
Always looking for a fight, his pugnacious behavior earned him a reputation in the office.
همیشه به دنبال دعوا، رفتار ستیزهجویانه او برایش در دفتر شهرتی به همراه آورد.
In every discussion, his pugnacious comments seemed designed to spark conflict.
در هر بحثی، نظرات ستیزهجویانه او به نظر میرسید که برای برانگیختن درگیری طراحی شدهاند.
درخت واژگانی
pugnaciously
pugnacious



























