تعریف و معنی "proliferate"در زبان انگلیسی

to proliferate

فعل

به سرعت تکثیر شدن, توسعه یافتن

to grow in amount or number rapidly

Intransitive

مثال‌ها

As technology improved, the number of smartphone users began to proliferate.

با بهبود فناوری، تعداد کاربران گوشی‌های هوشمند شروع به افزایش کرد.

The use of renewable energy sources has been steadily proliferating across the globe as countries seek to reduce their dependence on fossil fuels and combat climate change.

استفاده از منابع انرژی تجدیدپذیر به طور پیوسته در سراسر جهان در حال افزایش است زیرا کشورها به دنبال کاهش وابستگی خود به سوخت‌های فسیلی و مبارزه با تغییرات آب و هوایی هستند.

موجب تکثیر چیزی شدن, توسعه دادن

to cause something to increase rapidly in number or size

Transitive: to proliferate sth

مثال‌ها

The new technology helped to proliferate digital media content across the globe.

فناوری جدید به گسترش محتوای رسانه‌های دیجیتال در سراسر جهان کمک کرد.

The startup 's success began to proliferate interest in similar business models.

موفقیت استارتاپ شروع به گسترش علاقه به مدل‌های تجاری مشابه کرد.

درخت واژگانی