جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
ponderously
01
سنگین, آهسته
in a manner that is physically heavy, slow, or lumbering, as if burdened with great weight
مثالها
The bear moved ponderously through the deep snow.
خرس به سنگینی در برف عمیق حرکت کرد.
He stood up ponderously, knees cracking under the strain.
او به سنگینی بلند شد، زانوهایش زیر فشار صدا داد.
02
به طور خسته کننده, به طور کسل کننده
in an uninterestingly dull, overly serious, or labored manner
مثالها
The professor lectured ponderously, making even exciting topics seem dull.
پروفسور به صورت سنگین سخنرانی کرد، حتی موضوعات جالب را خستهکننده نشان داد.
He told the joke ponderously, killing the humor with his slow delivery.
او جوک را به سنگینی گفت، با ارائه کند خود شوخ طبعی را کشت.
درخت واژگانی
ponderously
ponderous
ponder
