جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
painlessly
مثالها
The application process went painlessly, taking less than ten minutes.
فرآیند درخواست بدون دردسر پیش رفت و کمتر از ده دقیقه طول کشید.
He transitioned painlessly into his new role.
او بیدردسر به نقش جدیدش منتقل شد.
02
بدون درد, بدون رنج
without causing any physical discomfort or suffering
مثالها
The dentist extracted the tooth painlessly using local anesthesia.
دندانپزشک دندان را بدون درد با استفاده از بیحسی موضعی کشید.
She gave birth painlessly thanks to the epidural.
او به لطف اپیدورال بدون درد زایمان کرد.
درخت واژگانی
painlessly
painless
pain
