جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
needy
01
وابسته, توجهطلب
lacking confidence and needing to be emotionally supported a lot
مثالها
She 's feeling needy lately, constantly seeking validation from her friends.
او اخیراً احساس نیازمندی میکند، دائماً به دنبال تأیید از دوستانش است.
He became increasingly needy after the breakup, seeking comfort from anyone who would listen.
او پس از جدایی به طور فزایندهای نیازمند شد، به دنبال آرامش از هر کسی که حاضر به گوش دادن بود.
02
نیازمند (از نظر مالی)
lacking enough money or resources to meet basic living requirements
مثالها
The organization provides food and clothing for needy families.
سازمان غذا و لباس برای خانوادههای نیازمند فراهم میکند.
She grew up in a needy household with limited access to education.
او در یک خانواده نیازمند با دسترسی محدود به آموزش بزرگ شد.
Needy
01
نیازمندان, محرومان
needy people collectively
درخت واژگانی
neediness
needy
need
