جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
naturally
01
طبیعتاً, بهطور طبیعی
in accordance with what is logical, typical, or expected
مثالها
Naturally, I hoped for the best.
به طور طبیعی، امیدوار به بهترین بودم.
It was naturally assumed that he would be promoted to manager after his hard work.
به طبیعی تصور میشد که پس از کار سختش به مدیر ارتقا یابد.
02
به طور طبیعی, به صورت طبیعی
according to nature; by natural means; without artificial help
03
به طور طبیعی, به صورت طبیعی
in a manner that is consistent with the characteristics or inherent tendencies of something
مثالها
Cats naturally groom themselves by licking their fur with their tongues.
گربهها به طور طبیعی خود را با لیس زدن موهایشان با زبانشان تمیز میکنند.
Some plants naturally thrive in arid environments, requiring little water to grow.
برخی گیاهان به طور طبیعی در محیطهای خشک رشد میکنند و به آب کمی برای رشد نیاز دارند.
04
به طور طبیعی, به طور عادی
in a natural or normal manner
درخت واژگانی
unnaturally
naturally
natural
nature
