جستجو
mechanically
01
به طور مکانیکی, به صورت خودکار
in an automatic manner as if by using an engine, opposed to human effort alone
Example
The car door opened mechanically with the press of a button.
درِ خودرو به طور مکانیکی با فشردن یک دکمه باز شد.
The wheat is harvested mechanically using modern combine harvesters.
گندم به طور مکانیکی با استفاده از تراکتورهای مدرن برداشت می‌شود.
Example
She mechanically followed the assembly instructions, putting together the furniture without considering alternative methods.
او به صورت مکانیکی دستورالعمل‌های اسمبل کردن را دنبال کرد و مبلمان را بدون در نظر گرفتن روش‌های جایگزین سرهم کرد.
He mechanically punched in the numbers on the keypad, entering the building without looking up.
او به صورت مکانیکی و ماشین‌وار شماره‌ها را روی صفحه کلید وارد کرد و بدون اینکه نگاه کند، وارد ساختمان شد.
word family
mechan
Noun
mechanic
Noun
mechanical
Adjective
mechanically
Adverb
کلمات نزدیک
