جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Matricide
01
مادرکشی, قتل مادر
the act of killing one's own mother
مثالها
Police arrested the young man on suspicion of matricide after they found evidence pointing to his involvement.
پلیس مرد جوان را به اتهام مادرکشی دستگیر کرد پس از آن که شواهدی دال بر دخالت او یافت شد.
The detective was deeply disturbed, having never before encountered a case of matricide in his lengthy career.
کارآگاه عمیقاً آشفته بود، زیرا هرگز در طول کارنامه طولانی خود با موردی از مادرکشی روبرو نشده بود.
02
مادرکش, کسی که مادرش را می کشد
a person who murders their mother



























