جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
dumpf
01
مبهم, گنگ
مثالها
Sie hatte nur eine dumpfe Ahnung, was passiert war.
او فقط یک ایده مبهم از آنچه اتفاق افتاده داشت.
Sie hat nur eine dumpfe Ahnung von der Situation.
او فقط یک ایده مبهم از وضعیت دارد.
02
خفه, بم
مثالها
Ein dumpfes Dröhnen kam aus dem Tunnel.
یک غرش گنگ از تونل میآمد.
Aus dem Nebel hörte man ein dumpfes Geräusch.
از میان مه، صدایی گنگ شنیده میشد.



























