جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
La silhouette
[gender: feminine]
01
تصویر تیره, سایه سیاه، طرح کلی
مثالها
On distinguait sa silhouette dans l' obscurité.
سیلوئت او در تاریکی قابل تشخیص بود.
Les montagnes dessinaient de belles silhouettes à l' horizon.
کوهها سیلوئتهای زیبایی در افق ترسیم میکردند.
02
نما, شبح، هیبت، قیافه، شکل
مثالها
Elle a une silhouette fine et élancée.
او یک سیلوئت باریک و بلند دارد.
Ce vêtement affine la silhouette.
این لباس سیلوئت را لاغر میکند.



























