جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Le lecteur
[female form: lectrice][gender: masculine]
01
خواننده (کتاب و غیره)
مثالها
Le lecteur a beaucoup apprécié ce roman.
Ce magazine a des milliers de lecteurs fidèles.
02
دستگاه پخش
مثالها
Mon lecteur DVD ne fonctionne plus.
پخشکننده DVD من دیگر کار نمیکند.
Elle a acheté un lecteur de musique portable.
او یک خواننده موسیقی قابل حمل خرید.
03
استادیار, دستیار آموزشی
مثالها
Il travaille comme lecteur de français à l' université de Téhéran.
او به عنوان مدرس فرانسوی در دانشگاه تهران کار میکند.
Le lecteur donne des cours de conversation en anglais.
خواننده کلاسهای مکالمه انگلیسی میدهد.



























