جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
informer
01
خبر دادن, اطلاع دادن
مثالها
Je vais informer le directeur de la situation.
من قصد دارم مدیر را از وضعیت مطلع کنم.
Elle a informé ses collègues du changement d' horaire.
او همکارانش را از تغییر برنامه آگاه کرد.
02
جویا شدن, اطلاعات کسب کردن، پرسیدن
مثالها
Je m' informe toujours avant de prendre une décision.
من همیشه قبل از تصمیمگیری اطلاعگیری میکنم.
Elle s' est informée sur les horaires des trains.
او اطلاع گرفت از برنامههای قطار.



























