جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
incisif
01
نیشدار, گزنده، تند، صریح
مثالها
Son commentaire incisif a mis tout le monde mal à l' aise.
نظر تیز او همه را ناراحت کرد.
Elle a un esprit incisif et remarque tout.
او ذهن تیزبین دارد و همه چیز را متوجه میشود.
02
برنده, تیز
مثالها
Le scalpel du chirurgien est extrêmement incisif.
اسکالپل جراح بسیار تیز است.
Elle a utilisé un couteau incisif pour découper le tissu.
او از یک چاقوی تیز برای بریدن پارچه استفاده کرد.



























