جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
fébrile
01
هیجانزده, مضطرب
مثالها
Il est fébrile avant son entretien d' embauche.
او قبل از مصاحبه شغلی خود تبدار است.
Une ambiance fébrile règne dans la salle d' attente.
یک جو تبآلود در اتاق انتظار حاکم است.
02
تبدار, دارای تب
مثالها
Il est fébrile depuis hier soir.
او از دیشب تبدار است.
Une enfant fébrile se repose au lit.
یک کودک تبدار در تخت استراحت میکند.



























