جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
fatigué
01
خسته
مثالها
Je suis fatigué après une longue journée.
من بعد از یک روز طولانی خسته هستم.
Elle était fatiguée après le voyage.
او بعد از سفر خسته بود.
02
کهنه, استفاده شده
مثالها
Ce pantalon est très fatigué.
این شلوار بسیار فرسوده است.
La chaise commence à être fatiguée.
صندلی شروع به فرسوده شدن میکند.



























