جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
La carte
[gender: feminine]
01
صورت غذا, منو غذا
مثالها
Le serveur nous a donné la carte.
گارسون منو را به ما داد.
La carte propose des plats variés.
منو غذاهای متنوعی را پیشنهاد میدهد.
02
ورق, پاسور
مثالها
Il a tiré une carte chanceuse.
او یک کارت خوششانس کشید.
Nous jouons aux cartes tous les soirs.
ما هر شب کارت بازی میکنیم.
03
نقشه (جغرافیا)
مثالها
J' utilise une carte pour trouver mon chemin.
من از یک نقشه برای پیدا کردن راهم استفاده میکنم.
Cette carte montre les pays d' Europe.
این نقشه کشورهای اروپا را نشان میدهد.
04
کارت
مثالها
J' ai perdu ma carte bancaire.
من کارت بانکیام را گم کردهام.
Elle a une carte d' identité.
او یک کارت شناسایی دارد.



























