جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
apenas
01
بهندرت, کم
مثالها
Apenas tengo dinero para comprar comida.
به زحمت پول کافی برای خرید غذا دارم.
La luz apenas iluminaba la habitación.
نور به زحمت اتاق را روشن میکرد.
02
فقط, تقریباً
مثالها
Apenas tenía tiempo para leer.
به زحمت وقت برای خواندن داشتم.
Apenas me quedan dos páginas del libro.
فقط دو صفحه از کتاب برایم باقی مانده است.
apenas
01
بهمحض اینکه
مثالها
Apenas llegué a casa, empezó a llover.
به محض اینکه به خانه رسیدم، باران شروع شد.
Ella llamó apenas supo la noticia.
او به محض اینکه خبر را فهمید تماس گرفت.



























