جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
tallar
[past form: tallé][present form: tallo]
01
تراشیدن, حک کردن، کندهکاری کردن
مثالها
El artesano talló una figura en madera.
صنعتگر یک شکل را در چوب حکاکی کرد.
El escultor tarda meses en tallar una estatua.
مجسمهساز ماهها طول میکشد تا یک مجسمه را حکاکی کند.



























