جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
frecuentemente
01
اغلب
مثالها
Visito a mis abuelos frecuentemente.
من مکرراً به پدربزرگ و مادربزرگم سر میزنم.
Ella llega frecuentemente tarde al trabajo.
او مکرراً دیر به سر کار میرسد.
جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
اغلب