جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
El bocadillo
[gender: masculine]
01
خوراک سبک, میانوعده
مثالها
Tomé un bocadillo antes de salir.
قبل از بیرون رفتن یک بوکادیو خوردم.
En el recreo, los niños comieron bocadillos.
در زنگ تفریح، بچهها بوكاديلو خوردند.
02
ساندویچ
مثالها
Me comí un bocadillo de jamón para el almuerzo.
من یک ساندویچ ژامبون برای ناهار خوردم.
El bocadillo estaba lleno de queso y tomate.
ساندویچ پر از پنیر و گوجهفرنگی بود.
03
ابرنویسه (داستان مصور), بالون سخن
مثالها
En el cómic, el bocadillo muestra lo que dice el personaje.
در کمیک، حباب گفتار نشان میدهد که شخصیت چه میگوید.
Los bocadillos ayudan a entender el diálogo en las historietas.
حبابهای گفتار به درک دیالوگ در کمیکها کمک میکنند.
