جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to jabber
01
پرحرفی کردن
to talk rapidly and excitedly, often in a senseless manner
Intransitive: to jabber | to jabber about sth
مثالها
The children jabbered excitedly about the upcoming school field trip, making it hard for the teacher to get their attention.
بچهها با هیجان دربارهٔ سفر مدرسهٔ آینده وراجی میکردند، که این باعث میشد معلم به سختی توجه آنها را جلب کند.
As the students wait in line for the concert, they jabber about their favorite songs and the anticipation of the performance.
همانطور که دانشآموزان در صف کنسرت منتظر میمانند، درباره آهنگهای مورد علاقه خود و انتظار اجرا پرحرفی میکنند.
Jabber
01
وراجی, صحبت سریع و نامفهوم
rapid and indistinct speech
درخت واژگانی
jabbering
jabber
