جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Interloper
01
نخود هر آش, فضول، مداخلهگر
a person who becomes involved in a place or situation where they are not wanted or do not belong
مثالها
The locals saw the tourist as an interloper in their quiet village.
اهالی، توریست را به عنوان یک مزاحم در روستای آرام خود میدیدند.
He felt like an interloper at the family reunion.
او در گردهمآیی خانواده مانند یک مزاحم احساس کرد.
