جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
in the main
01
به طور کلی, عمدتا
without distinction of one from others
02
به طور کلی, عموماً
generally true but not completely or in every detail
مثالها
The conference was, in the main, well-organized, though some sessions started late.
کنفرانس، به طور کلی، به خوبی سازماندهی شده بود، اگرچه برخی از جلسات دیر شروع شدند.
Her analysis is in the main correct, but a few data points need verification.
تحلیل او به طور کلی درست است، اما چند نقطه داده نیاز به تأیید دارد.



























